سلاااامممم:)))

آبجی اولی و خواهرزاده گرامی و جان بالاخره اومدن^.^

 

خیلییی خوشحالم.الحمدلله:)

 

پ.ن1:فردا هم تعطیله.و امتحان میان ترم علومی که عقب افتاد.:)

 

پ.ن2:پنجشنبه رفتم بیرون، تا نصفه شب همش احساس می کردم ته گلوم غبار داره.اونقدر صدامو صاف کرده بودم که گلوم میسوخت.

خدا رو شکر که فردا رو تعطیل کردن.^.^

همین که خبر تعطیلی رو شنیدم زنگ زدم "ز.ع"و مبینا که تعطیله.مبینا میگه:بهترین خبری بود که میتونستی بهم بدیییی.:))))))

 

خلاصه که شبتون به خیر.

 

زندگی تون پر از خبر های خوب.

خبرای بد زندگی تون کم

یاعلی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها