سلام.

امروز ظهر مامان جان فرمودن که:می خوایم بریم خونه ی عمه  و درساتو بخون.

مشق داشتم ودرس هم نخونده بودم.خلاصه که کتابمو گرفتم و گفتم مشق همو وقتی اومدیم می نویسم.

تو راه هم همش استرس داشتم که وای درسم مونده.:/

خلاصه که رسیدیم خونه ی عمم و همین که در رو باز کردن دخترِ عمه کوچیکم که همسنمه گفت:پرتو خبرو شنیدی که فردا و پس فردا تعطیله؟

جیغ زدم و کلی ذوق کردیم:)))

و این هم از خبر خوش امروزم^.^

 

پ.ن: از مهمونی که برگشتیم دیدیم تو راهرو دم در خونه همسایه مون به اندازه نصف راهرو کفشه.0_0

بعد شنیدیم که یه مرده گفت:"برا سلامتی هردوتا خانواده صلوات. "که فهمیدیم عروسی یا نامزدیه:)

ان شاءالله که خوشبخت شن^.^

 

آرزوهاتون به بهترین نحو خاطره شن:)

 

یاعلی.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها